شريك
1389/3/22 16:28
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عم
برچسب ها :
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمینسالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون که یهجشن کوچیک دو نفره بگیرن.وقتی توی پارک زیر یه درخت نشسته بودند یهویه فرشته کوچیک خوشگل جلوشون ظاهر شد وگفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العادهبودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بود
برچسب ها :
یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تاصبح پیداش نمیشه!صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه کهدیشب مجبور شده خونه یکی از دوستهایصمیمیش (مونث) بمونه...شوهر بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی تریندوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچکدومشون حرفخانم خونه رو تایید نمیکنن
برچسب ها :
من خیلی خوشحال بودم !من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشتهبودیم  والدینم خیلی کمکم کردند  دوستانمخیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوقالعاده ای بود…فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اونهم خواهر نامزدم بود…!اون دختر باحال ،
برچسب ها :
یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنهکه با ماشین برسوندش به مقصدش…راهبه سوار میشه و راه میفتن…چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هممیندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پایراهبه میندازه…راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹رو ب
برچسب ها :
یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیرشرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند…یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن وروی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر میشه…غول میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزوبرآورده می کنم…منشی می پره جلو
برچسب ها :
ترفند مفید در نرم افزار Word که بابکار بستن ترفندهای زیر در کار خود با نرم افزار Word سرعت بخشید:1- اگر در حال تایپ کردن یک متن انگلیسی هستید و به دنبال مترادف یک کلمه خاص می گردید ، کافیست نشانگر را در کنار و یا در زیر کلمه مربوطه ببرید و کلیدهای Sh
برچسب ها :
پدر
1389/3/16 18:41
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید: پدر: برای دخترت
برچسب ها :
یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:خدای عزی
برچسب ها :
توی کشوری یه پادشاهی زندگی میکردکه خیلی مغرور ولی عاقل بودیه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردندولی رو نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بودشاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟و چرا چیزی روی آن نوشته نشده است؟فردی که آن انگشتر را آور
برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 62820
تعداد نوشته ها : 37
تعداد نظرات : 41

Rss
X